مشکل از تو نبود ، از من بود

با کسی حرف می زدم که سمعک هایش

 را پیش دیگری جا گذاشته بود




می توان از آب و از نان ، و از جان خود حتی گذشت

ممکن اما نیست مجنون بود و از لیلا گذشت

عاشقان را جامه ای پوشیدنی جر چشم نیست

یا ز خیر عشق یا میباید از دنیا گذشت




همین که یاد ما هستی دمت گرم

همین که مرهم دردی دمت گرم

در این دنیا که مردم بی وفایند

همین که با وفا هستی دمت گرم




تو را چون آب دریا دوست دارم

به قدر خواب و رویا دوست دارم

سرکاری ! همه اینها دروغه

 تو را من بیش از اینها دوست دارم




خاطرات را باید سطل سطل ازچاه زندگی بیرون کشید . . .

خاطرات نه سر دارند و نه ته . . .

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .

میرسند . . . گاهی وسط یک فکر . . .

گاهی وسط یک خیابان . . .

سردت می کنند . . . داغت میکنند . . .

رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . .

خاطرات تمام نمی شوند . . .




چه تلخ است

 علاقه ای که عادت شود

عادتی که باور شود

باوری که خاطره شود

و خاطره ای که درد شود




موقع Delete فولدر خاطراتت

ذهنم Error می دهد

به گمانم یکی از فایل ها در حال اجراست




لعنت به بعضی آهنگــــا

به بعضی خیابونــــا

به بعضی حرفـــا

لعنتیا آدمو می برن به روزایی

 که واسه از بین بردنـش تو ذهنت ویرون شدی




شاید از مد افتاده باشد

شاید دیگر اندازه ام نباشد

اما همچنان عطر خاطره میدهد

پیراهنی که روی شانه هایش اشک ریخته ای