ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …


یک شب قبل از ولنتاین (دقت کنید یک شب)
وقتی دارم تو خیابون راه می رم یه لامبورگینی (ترجیحا مورسیه لگو)
از کنارم رد شه بَد یهو بک بگیره (برگرده عقب) جلو پام واسته ،
یه دخدر خشگل قدبلند (۱۷۰)
از توش بیاد بیرونُ همینجوری واسته جلومُ بهم زُل بزنه
(^_^)

_//_
یه نیم ساعت بعدش بگم خانم چیزی شده ؟
اونم یهو اشک تو چشاش جمع شه بگه :
من سال هاست دنبال تو می گردم !!
من بگم دنبال من !؟ :-؟

بگه آره هــانی ! حالابپر بالا بریم با هم تاب بخوریم ..
منم بگم باشه و سوار شم !
بد نامزدم ماشین روشن کنه طوری تِکاف کنه که
لاستیکا همینطور دود کنن انقد دود کنن که ما بتونیم
به راحتی تو اون دودا محو شیم :)

----------------------------------------------------

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …


برم ایتالیا از اونور برم لندن برم آکادمی گوگوش بعد خیلی راحت برم تو ۱۰نفر اصلی و پدیده امسال لقب بگیرم
بعد که کار به رای گیری مردم و ۱۰نفر پایانی میرسه .شب پایانی خودم بگم که من خودم میکشم کنار به نفع بچه ها

خلاصه از اینطرف هومن خلعتبری بیاد بگه نه A2 جان ، عکدمی(بقول خانوم گوگوش) بدون تو معنی نداره امسال.
بعد من بزنم رو شونه هاشو بگم هومن جان به سر بی موت قسم من واسه شهرت نیومدم اینجا من واسه اینکه ارزشهامو تثبیت کنم اومدم.

بعدم سرکچل هومنو ببوسم وتا میام برم تو افق محو شم یهو سالی تالک بگه بیا برا پشت صحنه آکادمی و من بگم نیازی نیست سالی
من خیلی وقته تو این زندگی به پشت صحنه اش رسیدم و برم که برم.


و گوگوش تا اخر عمرش حسرت چنین شاگردی رو دلش بمونه …

شاید بگید چرا رفتم ایتالیا و بعد رفتم لندن ، نه ایندفه نکته انحرافی نیست بلیت مستقیم لندن گیرم نیومد مجبور شدم میفهمی مجبور!

----------------------------------------------------