باور کن
“من” تنهاترین ضمیر دنیاست و “ او ” خوشبخت ترین ضمیر دنیاچون “ تو ” را دارد . . .
سخت است
“او” کردنِ “تویى” که همه زندگى “من” بود !
ﻫﻤــــﻮﻥﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪﺍﺱﺍﻡﺍﺱ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢﻭ ﺑﻔﻬـــــــــﻤﻢ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽﺍﻣـــــــﯿﺪﻭﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡﺩﻧﯿـــــــﺎﻡﺑــــــﺎﻭﺭﮐﻦ . .
.
بزرگترین
روانشناسان دنیایند ، دو چشمتاین
قدر که امیدوارم می کنند ، به زندگی . . .
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب
لبنان راروایت می کند چشمانت آهوی خراسان رامن از هر جای دنیا هرکه
هستم عاشقت هستمبه مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را. . . به من شلیک کنحتی اگر به هدف هم نزنیبرایت خواهم مرد. . .
یه لیوان از تو اون
کابینته بردار+ خب.
- پرتش کن زمین.
+ خب.
- شکست؟+ آره.
- حالا ازش عذرخواهی کن.
+ ببخشید لیوان. منظوری نداشتم.
- دوباره درست شد؟+ نه…
- متوجه شدی . . .!!؟؟؟گوش
تلفن کر“دوستت دارم ” را امشبدر
گوش خودتخواهم
گفت !
من آنقدر دیوانهامکه وقتی دورم میزنیباز نگران تواَم،سرت گیج نرود! چیست از این خوبتر در همه آفاق کاردوست به نزدیک دوست ، یار به نزدیک یار . . . نوازشگر خوبی نبودیسفید شدهتار مویی را که قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی . . .
سخت است
“او” کردنِ “تویى” که همه زندگى “من” بود !
ﻫﻤــــﻮﻥﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪﺍﺱﺍﻡﺍﺱ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢﻭ ﺑﻔﻬـــــــــﻤﻢ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽﺍﻣـــــــﯿﺪﻭﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡﺩﻧﯿـــــــﺎﻡﺑــــــﺎﻭﺭﮐﻦ . .
.
بزرگترین
روانشناسان دنیایند ، دو چشمتاین
قدر که امیدوارم می کنند ، به زندگی . . .
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب
لبنان راروایت می کند چشمانت آهوی خراسان رامن از هر جای دنیا هرکه
هستم عاشقت هستمبه مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را. . . به من شلیک کنحتی اگر به هدف هم نزنیبرایت خواهم مرد. . .
یه لیوان از تو اون
کابینته بردار+ خب.
- پرتش کن زمین.
+ خب.
- شکست؟+ آره.
- حالا ازش عذرخواهی کن.
+ ببخشید لیوان. منظوری نداشتم.
- دوباره درست شد؟+ نه…
- متوجه شدی . . .!!؟؟؟گوش
تلفن کر“دوستت دارم ” را امشبدر
گوش خودتخواهم
گفت !
من آنقدر دیوانهامکه وقتی دورم میزنیباز نگران تواَم،سرت گیج نرود! چیست از این خوبتر در همه آفاق کاردوست به نزدیک دوست ، یار به نزدیک یار . . . نوازشگر خوبی نبودیسفید شدهتار مویی را که قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی . . .
تـو که نیستیمن به عکس هایت می نگرماین همان تنفسِ مصنـوعی است . .
. یه
هوایت بگو آنقدر به سرم نزند…
من
! سرم درد میکند…
. یه
هوایت بگو آنقدر به سرم نزند…
من
! سرم درد میکند…
.
خدایا کاسه ی صبرم کوچک نیست ، این غمها بزرگتر از دل
هستند . .
.
وچه انتظار بزرگی استاینکه بدانیپشت هر “دوستت
دارم” چقد دوستت دارم…!
لحظات دوریت را با ساعت شنی می شمارماکنون یک صحرا گذشته است . .
.
.
خدا را شکر بعد از اینهمه زندگی منم یه چیزی شدم
“فراموش”پله ها را بالا رفتمپایین آمدم ،عطرت یک جابَند نمی شودلباس عید بپوش و میان شهر بیاکه عید بی تو فقط واژه ای ست در تقویم . . . گاهی دلم برای گوشهایم می
سوزدطفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنند . . .
باران بند آمدولی نبودن تو همچنان میباردباران بند آمدولی دوست داشتن تو بند نمی آید . . .
دلم کوه صبر است آبش مکنگرفتار رنج و عذابش مکنبیا خانه قلب من مال توولی مرد باش و خرابش مکن. . .
صدا میکنم ” تو ” را !
این ” جانی ” که میگویی ، جانم را میگیرد !
“فراموش”پله ها را بالا رفتمپایین آمدم ،عطرت یک جابَند نمی شودلباس عید بپوش و میان شهر بیاکه عید بی تو فقط واژه ای ست در تقویم . . . گاهی دلم برای گوشهایم می
سوزدطفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنند . . .
باران بند آمدولی نبودن تو همچنان میباردباران بند آمدولی دوست داشتن تو بند نمی آید . . .
دلم کوه صبر است آبش مکنگرفتار رنج و عذابش مکنبیا خانه قلب من مال توولی مرد باش و خرابش مکن. . .
صدا میکنم ” تو ” را !
این ” جانی ” که میگویی ، جانم را میگیرد !
به پای هم پیر شدیم …
من ، و خیال تو!
کنارم که هستیزمان هم مثل من دستپاچه
میشودعقربه ها دوتا یکی میپرنداما همین که میروی… تاوان دستپاچگی های ساعت را
هم من باید بدهمجانم را میگیرند ثانیه هایبی تو…… تنهاییچیزهای زیادیبه انسان میآموزداما تو نروبگذار من نادان بمانم . . . آرام بگیر دلم …
تنگ نشو برایش …
مگر نشنیدی جمله ی آخرش
را !
“چیزی بینمان نبوده”
ازکسانی که همه چیز را
محاسبه می کنند بترسوهرگز قلبت را در
اختیار آنها نگذارآنها حساب عشقی که نثار
تو می کنند را نیز دارندو روزی آن را با تو تسویه میکنند! تمام
نیمکت های
این پارک ۲نفره اندبی
خیال به درخت تکیه میدهم
. . .
درد دارهیکی میشه همه ی زندگیت ! ولی …
هیچ جای زندگیت حضور
نداره …
با تو ام رفیق!
اگر نمی توانیبه قلب منبرگردیپس مرااز قلب ات برگردان . .
من ، و خیال تو!
کنارم که هستیزمان هم مثل من دستپاچه
میشودعقربه ها دوتا یکی میپرنداما همین که میروی… تاوان دستپاچگی های ساعت را
هم من باید بدهمجانم را میگیرند ثانیه هایبی تو…… تنهاییچیزهای زیادیبه انسان میآموزداما تو نروبگذار من نادان بمانم . . . آرام بگیر دلم …
تنگ نشو برایش …
مگر نشنیدی جمله ی آخرش
را !
“چیزی بینمان نبوده”
ازکسانی که همه چیز را
محاسبه می کنند بترسوهرگز قلبت را در
اختیار آنها نگذارآنها حساب عشقی که نثار
تو می کنند را نیز دارندو روزی آن را با تو تسویه میکنند! تمام
نیمکت های
این پارک ۲نفره اندبی
خیال به درخت تکیه میدهم
. . .
درد دارهیکی میشه همه ی زندگیت ! ولی …
هیچ جای زندگیت حضور
نداره …
با تو ام رفیق!
اگر نمی توانیبه قلب منبرگردیپس مرااز قلب ات برگردان . .