عجیب ولی واقعی:
امروز نشسته بودم با مامانم صبحانه میخوردم تلوزیونم داشت اخبار میگفت:
براثر برخورد3 اسب در مسابقه چابک سواران انها زخمی شدند و دوتا از انها راهی بیمارستان شدند.
مامانم برگشت پرسید: مسابقه اسب دوانی بوده؟
گفتم: پ ن پ داشتن با اسبا فوتبال بازی میکردن اسبا دیدن عقبن زدن بازیکنای حریفو نفله کردن!
مامانم :-((((
خلاصه بعدازجویدن پنیر و کره و نون و سفره!!! پاشدم برم مدرسه مامانم دوتا سیب گذاشت توپلاستیک بهم داد.
گفتم: اِ دوتاست؟ (اخه هرروز یه دونه می برم)
گفت: پ ن پ 5تاست بقیشو hidden کردم برو تو فولدر آپشنش show رو بزن بیاد!
من :-@@@@@
ماااااااامااااااان ! تو اینا رو از کجا یاد گرفتی؟ نکنه کنار دست من میشینی یادگرفتی؟
برگشته میگه: د ن د از تو که چیزی نمیشه یاد گرفت از همکارم دارم یاد میگیرم!
خلاصه مامانم دست منو از پشت بسته بااین حاظرجوابیاش!
اونروزو اینجوری رفتم مدرسه :-$$$$$$$
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت